مثل همیشه یه پرده از خوابمو به خودش اختصاص داده

اینبار مغموم و پریشون بود

و نمیدانست چه کند؟

یکی از کنارش رد شد،بهش گفت تا خدا هست چرا غمگین نشسته ای؟

و....

ان شاءالله خیر است...